شب قدر
طلاب عزیز چند روایت ناشنیده درباره درک شب قدر
? برای درک شب قدر ، دستورات متعدد و شناخته شده ای داریم. این دستورات ، بیشتر ناظر به اعمال خود لیالی قدر است. در برخی روایات ، اعمال دیگری که دخالت در درک شب قدر دارد ذکر شده که بیشتر ناظر به برنامه ای مدون و مدام ، در طول ماه مبارک رمضان است.
اگر عمق این روایات کاویده شود ، نکات دقیق و شگفت انگیزی درباره درک شب قدر استحصال می شود که بررسی و تحلیل آن فرصت مبسوطی می طلبد.
برخی از این روایات بدین شرح است:
1️⃣ امام باقر علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله، چون از عرفات برگشت و به مِنا رفت، وارد مسجد شد. مردم، گِرد او جمع شدند و از شب قدر مى پرسیدند. پیامبر صلى الله علیه و آله به سخن ایستاد و پس از ثناى خداوند، چنین فرمود: «امّا بعد، شما درباره شب قدر از من پرسیدید. بیان نکردن آن براى این نبود که نسبت به آن عالِم نبودم. بدانید ـ اى مردم ـ هر کس ماه رمضان بر او وارد شود و او سالم باشد، پس، روزِ آن را روزه بدارد و بخشى از شب آن را به عبادت برخیزد و مواظب نمازش باشد و در گرماى آن، به نماز جمعه اش برود و سحرگاه به نماز عیدش برود، به یقین ، شبِ قدر را دریافته و به جایزه پروردگار، دست یافته است».
✳️ الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله لَمَّا انصَرَفَ مِن عَرَفاتٍ وسارَ إلى مِنى، دَخَلَ المَسجِدَ فَاجتَمَعَ إلَیهِ النّاسُ یَسأَلونَهُ عَن لَیلَةِ القَدرِ، فَقامَ خَطیباً، فَقالَ- بَعدَ الثَّناءِ عَلَى اللَّهِ عز و جل-:
أمّا بَعدُ، فَإِنَّکُم سَأَلتُمونی عَن لَیلَةِ القَدرِ ولَم أطوِها عَنکُم لِأَنّی لَم أکُن بِها عالِماً، اعلَموا أیُّهَا النّاسُ أ نَّهُ مَن وَرَدَ عَلَیهِ شَهرُ رَمَضانَ وهُوَ صَحیحٌ سَوِیٌّ فَصامَ نَهارَهُ، وقامَ وِرداً مِن لَیلِهِ، وواظَبَ عَلى صَلاتِهِ وهَجَّرَ إلى جُمُعَتِهِ، وغَدا إلى عیدِهِ؛ فَقَد أدرَکَ لَیلَةَ القَدرِ، وفازَ بِجائِزَةِ الرَّبِّ عز و جل.
? من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 97 ح 1834 عن زرارة، بحار الأنوار: ج 97 ص 18 ح 40. (التماس دعا )
داستان گریه امام حسن (ع)
??﷽??
?داستان گریه امام حسن (ع) در برابر زن کامجو
ابن شهر در مناقب می نویسد که : در ابواء زنی بادیه نشین خدمت حضرت مجتبی (ع) رسید در آن حال امام حسن (ع) مشغول نماز بود نماز کوتاه نمود و فرمود : کاری داشتی ؟ جواب داد : آری . پرسید : حاجت تو چیست ؟ گفت : من زنی بی شوهرم به این مکان وارد شده ام و مایلم از شما کام بگیرم ! حضرت (ع) فرمود : دور شو از من ! می خواهی مرا با خودت در آتش جهنم بسوزانی ؟ ولی آن زن پیوسته درصدد دل بردن از آن حضرت بود . حضرت شروع به گریه کرد و در این بین می فرمود : دور شو وای بر تو . کم کم گریه آن جناب شدید شد . زن که حال امام حسن مجتبی (ع) را مشاهده کرد او هم شروع به گریه نمود . امام حسین (ع) وارد شد ، دید برادرش با این زن هر دو گریه می کنند . سیلاب اشک امام حسن (ع) چنان برادر را تحت تاثیر قرار داد که او هم شروع به گریه کرد . عده ای از اصحاب حضرت آمدند هر کدام آن حال را مشاهده می کرد ، گریه آن ها را می گرفت تا این که صدای گریه ایشان بلند شد . زن بادیه نشین خارج گردید . اصحاب هم متفرق شدند . مدتی از آن پیشامد گذشت . حسین بن علی (ع) از نظر عظمت و جلالت برادر خویش ، سبب گریه را نپرسید . نیمه شبی که امام حسن (ع) خواب بود ، ناگاه بیدار شده و گریه آغاز نمود . امام حسین (ع) پرسید : چه شده برادرجان ؟ امام حسن (ع) فرمود : خوابی دیدم و از آن جهت گریه می کنم . تفضیل خواب را جویا شد . حضرت فرمود : تا زنده ام به کسی مگو . یوسف صدیق را در خواب دیدم . مردم برای تماشای او جمع شده بودند من هم جلو رفته او را تماشا می کردم ، همین که حُسن و زیبایی اش را دیدم ، گریه ام گرفت . یوسف به سوی من توجه نمود و گفت : برادرم چرا گریه می کنی پدر و مادرم فدایت باد . گفتم : به یاد آوردم جریان تو را با زن عزیز مصر که چه رنج و مشقتی کشیدی ، به زندان افتادی ، پدر پیر و کهنسالت یعقوب در فراق تو چه دید ، برای آن گریه می کنم و در شگفتم از نیروی تو چه اندازه خودداری ؟ یوسف گفت : چرا تعجب نمی کنی از خودت راجع به آن زن بادیه نشین که او در ابواء با تو مصادف شد . چه حالی پیدا کردی ، دیدی چگونه اشک ریختی ؟
?مناقب ابن شهر آشوب
???ولادت امام حسن مبارک???
✧❁?اللهم عجل لولیک الفرج?❁✧
????????
خدا_بخل_ندارد
??﷽??
خدا_بخل_ندارد
?استاد عالی:
مرحوم سید حیدر عاملی؛که از بزرگان عرفای شیعه است در قرن هفتم و هشتم هجری در کتاب جامع الاسرارش،در مقدمه اش خودش سه بار قسم می خورد«والله ثم والله ثم والله »ایشان می گوید:من در کنار خانه ی خدا بودم مدتی عباداتی انجام می دادم،پروردگار عالم در یک موقعیتی که حال عجیبی من داشتم ،علمی در سینه من ریخت که اگر تمام درختان قلم بشوند،تمام دریاها مرکب بشوند و جن و انس نویسنده بشود ،عشری از اعشار(یک دهم) آن چیزی که خدا در سینه من ریخت را نمی توانند حساب کنند؛اگر ظرف ظرف باشد که از طرف او بخلی نیست،از طرف او که امساکی نیست،ظرفیت می خواهد تا از خدا بگیرد.
✧❁?اللهم عجل لولیک الفرج
خدا_بخل_ندارد
??﷽??
خدا_بخل_ندارد
?استاد عالی:
مرحوم سید حیدر عاملی؛که از بزرگان عرفای شیعه است در قرن هفتم و هشتم هجری در کتاب جامع الاسرارش،در مقدمه اش خودش سه بار قسم می خورد«والله ثم والله ثم والله »ایشان می گوید:من در کنار خانه ی خدا بودم مدتی عباداتی انجام می دادم،پروردگار عالم در یک موقعیتی که حال عجیبی من داشتم ،علمی در سینه من ریخت که اگر تمام درختان قلم بشوند،تمام دریاها مرکب بشوند و جن و انس نویسنده بشود ،عشری از اعشار(یک دهم) آن چیزی که خدا در سینه من ریخت را نمی توانند حساب کنند؛اگر ظرف ظرف باشد که از طرف او بخلی نیست،از طرف او که امساکی نیست،ظرفیت می خواهد تا از خدا بگیرد.
✧❁?اللهم عجل لولیک الفرج
همنشین موسی علیه السلام ✨
??﷽??
✨همنشین موسی علیه السلام ✨
روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد؟ خطاب میرسد: آری! موسی پرسید: آن شخص کیست؟
خطاب میرسد: او مرد قصابی است در فلان محله، موسی می پرسد: میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد: مانعی ندارد !
فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گوید : من مسافری گم کرده راه هستم، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم؟ قصاب در جواب می گوید: مهمان حبیب خداست ، کمی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم!
موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و… کنار گذاشت .
ساعتی بعد قصاب می گوید: کار من تمام است برویم، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه، رو به موسی کرده و می گوید: لحظه ای تامل کن!
مرد پیرزنی را با مهربانی مورد دلجویی قرار داد، دستی بر صورت پیرزن کشید، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید:
پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی.
سپس قصاب پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید: او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که “انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی!”
چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی!
موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید: من موسی هستم و تو یقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد!
✧❁?اللهم عجل لولیک الفرج?❁✧